فصل دوم: کودتای ٣ ژوئیه ٢٠١٣م
فیصل قاسم مجری برنامه‌ی «الإتجاه المعاکس» در شبکه‌ی الجزیرة می‌گوید: «ظاهراً اسلامگرایان حق دارند در انتخابات حضور پیدا کنند اما حق ندارند پیروز شوند.» این حقیقت تلخ که نشان از نبود فرهنگ شورا، آزادی، همگرائی و دگرپذیری است متأسفانه مثالهای فراوانی دارد. مردم الجزایر در سال ١٩٩١ م در انتخابات مجلس، هشتاد و دو درصد به جبهه‌ی نجات اسلامی رأی دادند. در فلسطین مردم، حماس را در سال ٢٠٠۶م انتخاب نمودند، نجم‌الدین اربکان نیز در سال ١٩٩۶م در انتخابات پیروز شد، ولی در تمامی این موارد با استبداد مدعیان دموکراسی، روبرو شدند. در اولین تجربه‌ی دموکراسی، مردم مصر کهن در انتخابات مجلس شعب و مجلس شورا و ریاست جمهوری به اسلامگرایان اعتماد کردند، و همچنین به قانون اساسی رأی مثبت دادند. مردم به وضوح خواستار پایان دادن به ۶۵ سال حکومتِ افسران نظامی بودند. لیبرالهای تنگ‌نظر، برخلاف تمام شعارهای جذاب خود همچون حقوق بشر، انتخابات آزاد و چرخش مسالمت‌آمیز قدرت، که گوش عالم را با آن کر کرده بودند، نتوانستند تحول جدید که مردم خواهان آن بودند بپذیرند. 
به نظر می‌آید در نشستهای دبی، احمد شفیق، محمد دحلان و ضاحی خلفان به همراه دوستان صهیونیست خود، و مشاوران داخلی البرادعی، حمدین صباحی و عمرو موسی و نمایندگان الازهر و حزب نور در ‌‌نهایت به این نتیجه رسیدند که راهی جز سقوط محمد مرسی وجود ندارد. آن‌ها خوب می‌دانستند که این کار در معیار عقل و در منطق دموکراسی قابل قبول نخواهد بود. آن‌ها می‌دانستند که کودتا به معنی قربانی نمودن حقوق شهروندی، بازگشت به دوران دیکتاتوری در عصر انقراض دیکتاتور‌ها و سر بریدن آزادی و جوانمردی است، اما آنچه برای آن‌ها اهمیت داشت، امنیت اسراییل بود. اسراییل غاصب در این منطقه قرار داده شده تا کسی در مقابل منافع قدرت‌های بزرگ توان مقابله نداشته باشد. آمریکا و نوچه‌هایش وظیفه دارند امنیت اسراییل را تأمین نمایند. 
 نوام چامسکی زبان‌شناس و منتقد سیاست‌های خارجی دولت آمریکا در مقاله‌ای در روزنامه‌ی گاردین با عنوان «چه کسی پشت حوادث مصر قرار گرفته است؟» می‌گوید: «برای رسیدن به جواب این سؤال باید سؤال دیگری را مطرح کنیم و آن این است که؛ چه کسانی از کودتا بیشترین سود را می‌برند؟ ارتش، مخالفین داخلی و دشمنان منطقه‌ای محمد مرسی بدون چراغ سبز آمریکا کاری انجام نمی‌دهند.» چامسکی معتقد است: «مشکل از زمانی شروع شد که آقای محمد مرسی حاضر نشد برای یک بار کلمه‌ی اسراییل را به کار ببرد. در آمریکا از آقای محمد مرسی خواسته شد تا در مصاحبه‌ی مطبوعاتی این جمله را بگوید: مصر و آمریکا همه‌ی تلاش خود را به کار خواهند برد تا بین دو ملت فلسطین و اسراییل صلح دائمی ایجاد کنند. محمد مرسی که می‌دانست به کار بردن این کلمه به معنی اعتراف به اسراییل می‌باشد این درخواست را قبول نکرد و اینجا بود که آمریکا و اسراییل به عمق خطر و تهدید پی بردند.» 
قرائن نشان می‌دهد آمریکا و غرب بیشتر از آنچه در تبلیغات رسانه‌ای، اسلام تندرو و جهادی را دشمن خود می‌دانند، امروزه خطر اصلی را در اسلام میانه‌رو می‌بینند. به همین دلیل پیروزی اسلام پیشرو و معتدل، را در هیچ شرائطی برنمی‌تابند. 
با چراغ سبز آمریکا و صدور اوامر از تل آویو و سرازیر شدن دلار از حاکمان نفت و پا برهنگان تازه به دوران رسیده، نقشه براندازی استارت خورد. در آغاز و البته بعد از مأیوس شدن از شکست محمد مرسی از طریق قانونی، به عنوان روش آسان‌تر و نزدیک‌تر حیله‌ای اندیشیدند. این حیله که کاملاً بر عدم شناخت محمد مرسی استوار بود، در این خلاصه می‌شد که از محمد مرسی در مقام ریاست جمهوری فقط دکوری بسازند و کار به کسی دیگر واگذار شود. آقای البرادعی شخصِ کاردانِ دنیادیده نیز برای انجام چنین مسؤولیتی آماده بود. اما محمد مرسی، رئیس جمهور منتخب و پایبند به اصول قرآنی، که بر حفظ جمهوری و پاس داشتن دموکراسی سوگند یاد کرده و گام‌های خود را در تحقق پیشرفت و توسعه مصر در چارچوب اندیشه اسلامی محکم برداشته بود نمی‌توانست تسلیم چنین فریبی گردد. آن‌ها مجبور گشتند نقشه را به گونه‌ای دیگر به اجرا بگذارند. نقشه آن‌ها کودتای نظامی بود. 
کودتا به معنی توسل جستن به زور برای ساقط نمودن حکومت قانونی است. مشروعیت حکومت‌ها از موضوعات مهم در حوزه‌ی علوم سیاسی می‌باشد. مردم خاستگاه‌ مشروعیت هستند و تعیین کننده‌ی آن صندوق رأی می‌باشد. رئیس جمهور قانونی کسی است که توانسته باشد در رقابت انتخاباتی رأی لازم را به دست آورده باشد. کودتا در عرف سیاسی مذموم و معمولاً حکومتی که از طریق کودتا آمده باشد به رسمیت شناخته نمی‌شود. 
سی ژوئن موعد کودتا تعیین گشت. روز لگدمال شدن نهال آزادی زیر چکمه‌های ارتش، و روز فضیحت و رسوایی شعارهای فریبنده و جذاب لیبرال‌ها. 
اگر کودتا بدون مقدمه و بی‌بهانه صورت می‌گرفت، زشتی کاری که دامنگیر کودتاچیان می‌شد آنچنان سنگین و زشت می‌نمود که کمترین مجال برای توجیه آن نمی‌ماند و تا ابد کسی در ذهنش مثقال ذره‌ای تردید در باطل بودنش خطور نمی‌کرد. 
کودتاچیان متوجه این موضوع بودند، به همین دلیل برای خود فرصتی ایجاد کردند تا بتوانند زمینه‌ای ولو معیوب برای این ظلم فراهم آوردند. اولین کاری که باید صورت می‌گرفت این بود: باید از تمام ظرفیت رسانه‌ای استفاده می‌شد تا در ظاهر وانمود کنند که آن‌ها با همه مردم درگیر نیستند بلکه با ایجاد یک دشمن فرضی، به جنگ با همه‌ی مردم می‌رفتند. این یک تاکتیک جنگی است. در میدان جنگ برای زدن ضربه‌ی کاری به دشمن باید آن‌ها را پراکنده نمود و سپس به مصاف معرکه‌ها یکی بعد از دیگری رفت. در تحقق این امر به عنوان مقدمه‌ی اول، تلاش کردند اخوان را از عموم مردم جدا کنند. تمام تبلیغات رسانه‌ای و سخنان بی‌اساس مبنی بر اخوانی نمودن دولت، اخوانی نمودن آموزش و پرورش، اخوانی نمودن ارتش، اخوانی نمودن قوه‌ی قضاییه‌ و... و همچنین ایجاد پدیده اخوان هراسی را باید در همین راستا ارزیابی نمود. با مقایسه حکومت محمد مرسی با حزب کنگره ملی مبارک و ادعای دروغین حکومت تک حزبی اخوان، می‌خواستند بگویند که ما به عنوان جبهه نجات ملی، فرشتگان نجات شما از استبداد اخوان خواهیم بود. بعد از این مرحله به عنوان مقدمه‌ی دوم، نیاز بود در اذهان عمومی بین اخوان و تروریسم رابطه ایجاد کنند. با نسبت دادن حوادث خودساخته، و کلام بدون سند در هجمه‌های سنگین رسانه‌های داخلی و خارجی همچون العربیة، اخوان را جماعتی تروریسم توصیف نمودند. نتیجه منطقی حاصله از مقدمه‌ی اول و دوم معلوم است. اخوان دشمن مصر است و اخوان تروریسم می‌باشد، پس اخوان باید از بین برود. آنچه در صحنه سیاسی مصر در توزیع قدرت و مناصب در طول یک سال حکومت محمد مرسی اتفاق می‌افتاد، کذب بخش اول را بیان و همچنین گذشته و حال و رویکرد اخوان به ایجاد تغییر، دروغ بودن بخش دوم را فریاد می‌زند. کسانی که تاریخ اخوان را مطالعه کرده‌اند، می‌دانند که این حرکت، از بدو تأسیس تاکنون در اصلاح جامعه به منش میانه‌روی و پرهیز از خشونت معتقد و پایبند است و این امر را در عمل به اثبات رسانده است. از ثوابت و پایه‌های اساسی این جماعت تربیت فرد مسلمان، خانواده مسلمان و جامعه اسلامی است. 
در اینجا لازم است توجه خواننده‌ی گرامی را به موضوعی مهم جلب کنیم؛ اسلام دین صلح و آرامش است. اسلام می‌خواهد هر فرد رابطه‌اش با خود، با مردم و با خدایش رابطه‌ی صلح و آرامش باشد. بر همین اساس مسلمانان همیشه نسبت به خود و سایر مؤمنین رحیم و نسبت به غیر مسلمانانی که با آن‌ها نمی‌جنگند، اهل برّ و قسط بوده‌اند. متاسفانه کسانی که منبع خبری آن‌ها رسانه‌ها ئی است که با اسلام سر عناد و ضدیت دارند، تحت تأثیر چنین شبکه‌هایی فکر می‌کنند، اسلام دین خشونت است. این رسانه‌ها به قصد به بیشتر از نود و پنج درصد از شخصیت‌ها و علمائی که منش میانه‌روی را تبلیغ می‌کنند اشاره و هیچگاه از حرکت‌های بزرگ اسلامی که با توسل به زور و خشونت در تغییر جامعه مخالفند، یادی نمی‌کنند. 
دلیل این امر واضح است، آن‌ها ارهاب و تروریسم را همچون چماقی می‌خواهند تا با آن به بهانه‌های واهی هر وقت خواستند بر فرق مسلمانان بکوبند. در ضمن باید به این مطلب نیز توجه داشت که در بسیاری از موارد آنچه آن را تروریسم می‌نامند، مولودِ ستم و بیداد آن‌ها در جنگ با کشورهای اسلامی و یا نتیجه خودکامگی حکومت‌ها می‌باشد. 
 در امتداد ایجاد زمینه برای موجه نشان دادن کودتا، حرکت تمرد را ایجاد کردند. این حرکت که خود را حرکتی مستقل و مسالمت‌آمیز معرفی نموده بود، به جمع آوری امضاء از مخالفین محمد مرسی پرداخت. گروه تمرد ادعا نمود توانسته است ٢٣ میلیون امضاء را از کسانی که خواستار بر کناری محمد مرسی هستند جمع آوری کند. در خصوص حرکت تمرد باید به چند مطلب توجه کنیم: 
۱.  پشتیبانی و حمایت شخصیت‌ها و شبکه‌های مخالفین، دروغ بودن ادعای استقلال آن را ثابت می‌نماید. حرکت تمرد، قطعه‌ای از پازل جبهه مخالفین به حساب می‌آید. 
۲.  در اصول محل اتفاق دموکراسی رئیس جمهور منتخب باید دوره‌ی ریاست خود را تکمیل کند و مردم باید از طریق انتخابات در مورد ابقا یا تغییر رئیس جمهور طبق ضوابط تصمیم بگیرند. بنابراین جمع آوری امضاء به قصد کنار گذاشتن آقای محمد مرسی از کمترین وجاهت قانونی بر خوردار نبود. 
۳.  در مقابل این حرکت، موافقین محمد مرسی حرکتی را به نام حرکت تجرد راه اندازی کردند. تجرد نیز ادعا نمود ٢۶ میلیون امضاء در تایید محمد مرسی جمع نموده است. اعتبار و ارزش قانونی این دو حرکت را باید با هم سنجید. 
اسلامگرایان و طرفداران محمد مرسی سیاست مقابله به مثل را در دستور کار داشتند. در مقابل جبهه إنقاذ، جبهه ضمیر و در مقابل حرکت تمرد، حرکت تجرد را ایجاد کردند. امضاء در مقابل امضاء و تظاهرات در مقابل تظاهرات. 
هواداران محمد مرسی به قصد خنثی نمودن نقشه تظاهراتِ روز موعود براندازان، زود‌تر دست به کار شدند و تجمع اعتراض آمیز را به راه انداختند. میلیون‌ها نفر در تأیید محمد مرسی در میدان رابعة العدویة و سایر میادین جمع شدند. تا اینکه سی ژوئن فرا رسید. مخالفین به صحنه آمدند. تلویزیون رسمی و شبکه‌های ماهواره‌ای معارض داخل و خارج نیز به با تمام قوا شروع به کار کردند. آمار شرکت کنندگان لحظه به لحظه گزارش می‌شد. آمار از مرز ده میلیون و بیست میلیون گذشت، گفتند: مردم از ٢۵ ژانویه بیشتر حضور دارند. گفتند: نیمی از مردم مصر در میادین حضور یافته‌اند. این‌ها گزارشاتی بود که از کارخانه‌های شایعه‌ پراکنی پخش می‌گردید. نوبت به وارد شدن قهرمان کودتا، فرمانده ستاد ارتش و وزیر دفاع عبدالفتاح السیسی رسید. ارتش رسما مداخله کرد و با تعیین ضرب الأجل ۴٨ ساعته از همه سیاستمداران خواست که تا پایان این مهلت تکلیف بحران‌های سیاسی را مشخص نمایند. 
ورود نامبارک ارتش و این پیشنهاد غیر ممکن، نشان از ورود ارتش به کار سیاسی و نفی بی‌طرفی این نهاد می‌داد. محمد مرسی در همین فرصت با مردم سخن گفت، بعضی از تحلیل گران می‌گویند: ارتش از او خواسته بود تا استعفای خود را رسما اعلام کند. اما ایشان با مردم از ابعاد مشکلات و موانع سخن گفت. او تاکید کرد هرگز به اعتماد کسانی که به او رأی داده‌اند خیانت نمی‌کند. ایشان ضمن اعتراف به بعضی اشتباهات، از مردم خواست با حفظ روحیه میانه‌روی، به صورت مسالمت‌آمیز از مشروعیت حکومت و از دستاوردهای انقلابشان دفاع کنند. این موضعگیری در چنین شرایط بحرانی و سخت، مورد قبول کودتاچیان واقع نشد. 
سیسی در تاریخ سه ژوئیه ٢٠١٣م در جلسه‌ای با حضور فرماندهان ارتش، البرادعی مرد کاردان دنیا دیده به نمایندگی از جبهه نجات ملی، احمد الطیب شیخ الازهر، تواضروس رهبر قبطی‌های مصر، نماینده حزب نور و بعضی احزاب دیگر محمد مرسی را عزل، قانون اساسی را لغو و نقشه راه را برای برون رفت از وضع موجود اعلام نمود. 
بررسی و مقایسه‌ی نقشه‌ی راه ارتش، با تعهداتی که توسط رئیس جمهور قانونی مطرح گردیده بود، ثابت می‌کند که این دو جز در مورد عزل رئیس جمهور و لغو قانون اساسی در بقیه‌ی موارد همپوشانی دارند. آنچه می‌توان از این مقایسه نتیجه گرفت، این است که منظومه‌ی کودتا به هیچ اصلاح و تصحیحی نبودند بلکه در پی حذف اسلامگرایان از صحنه‌ی سیاسی بودند. 
دکتر شریعتی در تبیین لایه‌های ظلمانی باطل معتقد است که زر و زور و تزویر همیشه دست در دست هم در مقابل حق می‌ایستند و این سه در چهره‌های استثمار، استعمار و استحمار خود را در جوامع انسانی نشان می‌دهند. او در قرآن، قارون را نماینده‌ی زر و استثمار، فرعون را نماینده‌ی زور و استعمار و بلعم باعورا را نماینده‌ی تزویر و استحمار می‌داند. 
در کودتا هر سه رکن حاضر بودند. رکن زر را دلارهای میلیاردی امارات و سعودی که سخاوتمندانه از جیب و سفره‌ی فقرا و محرومین به مصر سرازیر می‌گشت، تشکیل می‌داد. نقش رکن زور را ارتش مصر که سران آن به جای مشغول بودن به وظیفه‌ی اصلی خود که دفاع از کشور می‌باشد، به فکر خالی نشدن کیسه‌هایشان از ثروت بادآورده دوران مبارک بودند، بازی می‌کردند. و اما رکن تزویر را شیخ الازهر که خود منتخب مبارک و از اعضای بلند پایه حزب او بود، تواضروس بزرگ اساقفه و رهبر کلیساهای مصر و حزب نور که تعلق شخصیتهای آن به رژیم گذشته بر همگان واضح هست، نمایندگی می‌کردند. تا قبل از لحظه‌ی کودتا، یکی از مهم‌ترین محور اعتراضات بر علیه اسلامگرایان، دخالت دین در سیاست تشکیل می‌داد. به راستی اکنون آن‌ها حضور نمایندگان دینی در این جلسه را چگونه توجیه می‌کنند؟ آیا حضور و دخالت دین در اداره و سامان دادن جامعه از طریق حکومت محل ایراد است، اما حضور و دخالت آن در کودتا و براندازی که آن هم کاری کاملا سیاسی است، کاری میمون و مبارک است؟! 
در اینجا لازم است با توجه به نام بردن از حزب نور سلفی به عنوان یکی از ارکان کودتا، بر این امر تاکید کنیم که این حزب نه تنها تمام سلفی‌های مصر را نمایندگی نمی‌کند، بلکه به خاطر اختلاف نظر شدید بین اعضاء حزب الوطن از آن منشق گردید. حزب الوطن و گروههای متعدد سلفی دیگر از مشروعیت و قانون، حمایت و با کودتای نظامی مخالف هستند. 
مطلب دیگری که نیاز است مورد توجه قرار گیرد، حضور میلیونی مخالفین است. چه عواملی باعث گردید تا جمعیت قابل ملاحظه‌ای بر علیه محمد مرسی قیام کرده و خواستار عزل او گردند؟ 
قبل از پرداختن به جواب این سؤال لازم است یادآوری نمود که تظاهرات و راهپیمائی مسالمت‌آمیز از حقوق اساسی هر شهروند برای طرح و پیگیری مطالبات سیاسی است. اما کودتا علیه رئیس جمهور منتخب، به معنی خروج بر حاکم شرعی است، که هم در حکم شرع و هم در عرف سیاسی باطل است. و باز هم قبل از اشاره مختصر به جواب باید تأکید کنیم که در ارائه‌ی آمارِ کسانی که در سی ژوئن در میادین مصر جمع شدند به شدت بزرگنمائی صورت گرفته است. تحقیق علمی شبکه الجزیرة که بر، به دست آوردن مساحت میدان تحریر و خیابان‌های منتهی به آنکه جمعیت تظاهرکنندگان در آن حضور داشته‌اند، و با احتساب چهار نفر در یک متر مربع مطابق استانداردهای جهانی، بنا شده بود، جمعیت را در قاهره کمتر از یک میلیون و قیاس بر آن، جمعیت را در کل مصر در بالا‌ترین حد، چهار میلیون نفر تخمین می‌زند. اما عوامل مؤثر در خروج این جمعیت به اختصار عبارتند از: 
۱.  هجمه‌ی سنگین تبلیغات رسانه‌ای داخل و خارج با محوریت اخوان فوبیا. 
۲.  تاریخ طولانی تلاش برای حاکم نمودن تفکر سکولاریزم از ابتدای قرن بیستم. 
۳.  تلاش برای تغییر هویت مردم مصر با حذف هویت اسلامی و تأکید بر هویت عربی از سال ١٩۵۶م توسط جمال عبدالناصر. 
۴.  محروم بودن بخش عظیمی از جامعه از سواد. در صد بالای بی‌سوادان فرصت را برای برنامه ریزان ایجاد می‌کرد که از جهل آن‌ها به نفع خود استفاده کنند. 
۵.  وجود مجموعه‌های بزرگی از جامعه که از طریق رانت، و رابطه با مراکز قدرت از ثروتهای نجومی برخوردار شده بودند. 
۶.  عدم درک عمیق و همه جانبه از ابعاد خیانت در حال وقوع و ضعف در شفاف سازی به موقع توسط محمد مرسی و همکارانشان 
۷.  به کارگیری مهندسی شده‌ی مشکلات اقتصادی و ناهنجاریهای اجتماعی توسط سران جبهه نجات ملی و رسانه، جهت ایجاد بحران و کشانیدن مردم به صحنه، با توجه به اینکه بسیاری از این مشکلات ساختگی یا محصول سیاستهای دوران مبارک و یا از جمله‌ی مشکلات دوران انتقالی به حساب می‌آمدند. 
۸.  استفاده از پتانسیل مسیحی‌های مصر که کمتر از نه درصد جمعیت مصر را تشکیل می‌دهند. با توجه به زمینه‌های تاریخی و ساختگی ایجاد ترس از اسلامگرایان کودتاچیان توانستند جمعیت زیادی از آن‌ها را مخصوصا در سی ژوئن به میدان تحریر بیاررند. 
۹.  توزیع سخاوتمندانه‌ی دلار در بین نیازمندان و تشویق آن‌ها به مخالفت با حکومت قانونی. 
۱۰.  ورود تدریجی اعضای نظام گذشته و ائتلاف با جبهه نجات ملی با استفاده از تجربه سیاسی و امنیتی آن‌ها و بسیج نمودن تمام امکاناتی که در اختیار داشتند. 
این موارد عواملی بودند که زمینه را برای موفقیت نسبی طراحان کودتا در جلب توجه طیف اندکی از مردم جامعه فراهم نمودند. 
ادامه‌ دارد...